نرگس ها
قبا دامنشان را در باد تکان می دهند
تا شاپرک ها
مدام برقصند...
انگار تو بودی
که پیراهن زرد پوشیده بودی
و نسیم،
یاد خاطراتت را
با خود می کشید
و خانهء مادری... آه...
کاش می دانستم کجا گم شدی
و ای کاش می توانستم تو را
همیشه در قاب زندگی
نگه دارم...
حالا برقص محبوبم،
بچرخ و بگذار
میان چین های پیراهنت گم شوم
آخر دلم برایت تنگ است...
بیا از اول
به کوچه های کودکی مان برگردیم
به روزهای بی غل و غش
به روزهایی که آسان می خندیدیم...
من این خیابان بی سر و ته را
اصلاً دوست ندارم.
دختر خوبی باش و
برگرد...
برچسب : نویسنده : 5sheroshoor19 بازدید : 101