به میهمانی آینه ام رفتم
که ژرفای تابناکش
جستجوی عشق را
به نظاره نشسته بود.
دستگیره های نقره ایش از دو سو،
پر بود از لته های سبز گره خورده.
در نهایت تاریکی،
وهمی را رقم می زد
که رویا بود و آرزو،
رنگ بود و نور...
با تمامی توان عشق را فریاد کردم
و چشم به راه ماندم،
اما...
بیش از آنچه باور داشتم،
گم شده بودم...
13.2.2004
برچسب : نویسنده : 5sheroshoor19 بازدید : 102