تفنگ

ساخت وبلاگ

تفنگ وقتی بد نبود

که دو انگشت چسبیده ی برادرم بود

و صدای گلوله از دهانش شلیک می شد: کی یووو…

دشمن به زمین می افتاد

دوست بر سر دو انگشتش فوت می کرد: پوففف.

دوست و دشمن،

دست بر گردن هم راهی یک سفره می شدند

و جنگ تمام می شد.

+ نوشته شده در  شنبه هشتم مهر ۱۴۰۲ساعت 14:19&nbsp توسط نسرین  | 

ترنم های یک زن...
ما را در سایت ترنم های یک زن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5sheroshoor19 بازدید : 29 تاريخ : شنبه 6 آبان 1402 ساعت: 4:59