به میهمانی آینه ام رفتمکه ژرفای تابناکشجستجوی عشق رابه نظاره نشسته بود.دستگیره های نقره ایش از دو سو، پر بود از لته های سبز گره خورده.در نهایت تاریکی،وهمی را رقم می زدکه رویا بود و آرزو،رنگ بود و نور...با تمامی توان عشق را فریاد کردمو چشم به راه ماندم،اما...بیش از آنچه باور داشتم،گم شده بودم... 13.2.2004 + نوشته شده در یکشنبه نهم مرداد ۱۴۰۱ساعت 2:31  توسط نسرین | بخوانید, ...ادامه مطلب