دفتر خاطراتم را ورق می زنم
و به تو می رسم،
بانوی خوب من!
بانوی سخاوت و صبر...
بیاد می آورم
که چه پشت و پناهی بودی!
مثل یک کوه در برابر باد
مثل یک جرعه آب،
در برابر هر چه بغض
مثل یک خورشید
پشت یک ابر سیاه
که سرک می کشید،
به تمام دردهای جهان
و قامت رعنای تو
که چه استوار بود،
و خانه ات ته آن کوچه ی گرم
خانه ی امیـد بود و بس...
اما دیگر نیستی تا ببینی
که بی تو دیگر
هیچ مآوایی معنا ندارد
و هیچ بانویی
برای دیگران مادری نمی کند...
یادت بخیر بانو
یادت بخیر بانوی اطلسی ها...
ترنم های یک زن...
برچسب : نویسنده : 5sheroshoor19 بازدید : 166